کافه متن



دندون لقِ تاریخ شدیم دندون لقِ تاریخ که خیلی دلش میخواد بِکنه و بندازه دور این کِرم خورده ی پوکیده رو. شدیم یه صفحه ی نِکبَت میون همه ی صفحه های گاه شمارِ زمین که انگار واج به واج این صفحه رو با لجن قلم زدن ، بو تعفن میدیم انگار . چه حال و روزِ عجیبی داره این صفحه . آینده رو نمیدونم که چجوری قراره این صفحه رو بخونه و چطوری هار هار بخنده به ریشمون یا زار زار گریه کنه به حالمون . اما گذشته ،،، گذشته رو خوب میدونم که با تمومِ آدمهاش اومده و پشتِ درِ این صفحه
وِز وِز مگس هی چَپ می روند، راست می روند زیر گوشش وِز وِز می کنند. خُب چِکار کند بیچاره ، هر کسِ دیگری هم بود شاید همینطوری فکر میکرد که عسل شده. بنده خدا خبر ندارد که این وِز وِز ها مالِ بالِ مگس است . مگس هایی که دو دوتا چهار تایشان را کرده، تصمیم کبرایشان را هم گرفته اند که بیایند و بنشینند روی سرگین و هی وِز وِز کنند . کاش می‌شد درِ گوش ِ بعضی از این بنده خدا ها رفت و گفت که مَشتی، این چیزهایی که دارند درِ گوش ِ شما می خوانند، مدح نیست ، مرثیه است ،

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Lorems پایگاه خبری پشت پرده Chanteuse فروش انواع ماگ و لیوان دانلود کتاب دانلود فیلم و سریال ایرانی جدید شهرسازی حقیقت گرا